ماه کامل یا قرص ماه یک سریال تلویزیونی مخصول شرکت No Dokuz Productions که در سریال 2017 تولید و پخش شد. این سریال در اوایل پخش شدن توانست امتیاز بالایی را کسب کند. جان یامان و اوزگه گورل بازیگران این سریال هستند.
نازلی در این سریال رویای تبدیل شدن به یک آشپز حرفه ای را در سری دارد و همزمان سعی می کند غذاهای ژاپنی هم یاد بگیرد و آرزو دارد که رستوران خود را باز کند.
او برای تامین کردن هزینه های دانشگاه مجبور است کار کند. در همین حال به او پیشنهاد می شود که باعث می شود زندگی اش کمی دگرگون شود؛ پیشنهاد کار در خانه فرید اصلان به عنوان یک آشپز. سریال قرص ماه
فرید یک فرد موفق در کسبوکار است و قوانین سرسخت شرکت را در خانه نیز اجرا میکند؛ مثلاً قبل از آمدن فرید به خانه، باید غذای او آماده باشد، برای همین هیچکدام از آشپزها نمیتوانند مدت زیادی، بهدلیل دقیقبودن فرید، در آنجا کار کنند. قبول این پیشنهاد باعث میشود اتفاقاتی جالب و عاشقانه بین این دو شکل بگیرد. اتفاقاتی که در آغاز با جنگ و جدل بین این دو شروع اما به عشق ختم میشود. اما عشق خیلی یپیچیدهتر از پختن غذاهای ملل و پروژههای میلیونی است… .
فرنوش شیخی (زادهٔ ۱۳۷۰,گرگان) ملی پوش والیبال زنان ایران است. او بهترین دفاع روی تور زنان ایران است[۱] و لقب بهترین سرعتی زن والیبال ایران را داراست. فرنوش شیخی در مسابقات مالدیو که مرحلهٔ اول مقدماتی قهرمانی جهان بود به همراه سودابه باقرپور دیگر ملی پوش ایران به عنوان برترین بازیکن پست خود یعنی دفاع روی تور شد.[نیازمند منبع] او در سال ۹۶–۱۳۹۵ برای باشگاه بانک سرمایه بازی میکرد و با این تیم به قهرمانی لیگ برتر زنان در سال ۹۶–۱۳۹۵ رسیدهاست.
زندگی شخصی
فرنوش شیخی در سال ۱۳۹۷ با کاوه رضایی، بازیکن فوتبال، ازدواج کرد. مراسم ازدواج این دو در اسلامآباد غرب در کرمانشاه برگزار شد.
اشعار عاشقانه زیبا از شاعران بزرگ قدیمی و معاصر درباره همسر و عشق زندگی، دلتنگی و جدایی، شکست عشقی و دوری از یار و زیباترین شعرهای عاشقانه غمگین و کوتاه
عشق من اگر زندگی فرصت دوباره متولد شدن به من بدهد این بار زودتر تو را پیدا خواهم کرد تا زمان طولانی تری عاشقت باشم
******
شعر عاشقانه کوتاه برای همسر
قبل از آنی که بیایی چه کویری بودم زندگی با تو چه گلدان قشنگی ست گلم
******
همان گوشه خالی دلت که هیچ کس پیدایش نمی کند، هیچ کس آن جا را برای من کنار بگذار
حتما ببینید :متن عاشقانه زیبا
******
شعر عاشقانه زیبا برای همسرم و عشقم
تو مثل خنده گل مثل خواب پروانه تو مثل آنچه که ناگفتنی است، زیبایی
******
خدا وقتی تو را آفرید معجزه کرد من هر وقت به چشمانت نگاه می کنم ایمان می آورم
می رود کز ما جدا گردد ولی جان و دل با اوست هر جا می رود
“رهی معیری”
******
شعر عاشقانه برای شوهرم
جان دلم… غرور مردانه و این حرفها… بماند برای غریبه ها…! به من که رسیدی… ورد زبانت باشد دوستت دارم…
******
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست!؟
“شهریار”
******
گفته بودی با قطار اینبار خواهم رفت و من! مانده ام باید چطور این چرخ را پنچرکنم؟!
******
از پریدنهای رنگ و از تپیدنهای دل عاشق بیچاره هرجا هست رسوا میشود …
******
تو باید بتابی به دنیای من که بیتاب ماندم، که دلواپسی ببین! زندگی تاب بازی شده که هی میروی و به من میرسی
******
زن ها آن شبی که دوستت دارم دلخواهشان را می شنوند با گوشواره می خوابند….
******
به چه مشغول کنم دیده و دل راکه مدام دل تو را میطلبد ، دیده تو را میجوید…
“صائب تبریزی”
******
شعر عاشقانه کوتاه برای همسر
جای مهتاب،به تاریکی شب ها تو بتاب من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند
“فریدون مشیری”
******
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
******
یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم یک جرعه ی دیگر بچشان مست ترم کن
“حسین منزوی”
******
شعر عاشقانه برای عشقم
کائنات فداى لبخند شیرین اول صبحت؛ بخند جانم! تو دلخوشی روزهاى کسل کنندهاى…
“علی قاضی مقام”
******
با هجر تو هر شب ز پی وصل تو گویم یارب تو شب عاشق و معشوق مکن روز
“سنایی”
******
غزلیات عاشقانه کوتاه
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمی گیرد
“حافظ”
******
نیم بیت های مشهور عاشقانه
در اندک من … تویی فراوان
******
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد …
******
ما را که “تو” منظوری خاطر نرود جایی!
******
زندگی بی تو پر از غم شدنش حتمی بود!
******
شعر غمگین عاشقانه
گفتی زسرت فکر مرا بیرون کن! جانا ، سرم از فکر تو خالیست … دلم را چه کنم؟
******
بیستون هیچ ، دماوند اگر سد بشود چشم تو قسمت من بوده و باید بشود
******
گاهی میان مردم، در ازدحام شهر غیر از تو هر چه هست فراموش میکنم …
“فریدون مشیری”
******
کسی سوال میکند به خاطر چه زنده ای؟ و من برای زندگی تو را بهانه میکنم
“نیمایوشیج”
******
مومنم کردی به عشق و جا زدی تکلیف چیست بر مسلمانی که کافر می شود پیغمبرش
******
پنهان اگر چه داری، جز من هزار مونس؛ من جز تو کَس ندارم، پنهان و آشکارا…!
“اوحدی”
******
عشق یعنی در میان صدهزاران مثنوی بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند
“فاضل نظری”
******
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟!
******
زیبایی ات هر بار وسوسه برانگیزتر از پیش است! مثل سرخ ترین سیب دورترین نقطه ی درخت… ومن کودکی که همیشه با زانوی زخمی به خانه بر می گردد…!!!
******
تک بیتی کوتاه عاشقانه
در چشم تو نشستم به تماشای خودم که مگر حال مرا چشم تو تصویر کند
******
نیم بیت های عاشقانه و زیبا
حرامم باد اگر بعد از نگاهت، نگاهی لرزه اندازد به جانم!
******
عاشقى جرم قشنگیست به انکار مکوش!
******
اَندر مرضِ عشق بجُز عشق، دوا نیست!
“مولانا”
******
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها
******
آنکه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت به همه عالمش از من نتوانند خرید…
“سعدی”
******
شعر عاشقانه دلتنگی یار
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
این غم، که مراست کوه قافست، نه غم این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل
“رودکی”
******
دیده را فایده آنست که دلبر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را
******
آوای باد انگار آوای خشک سالیست دنیا به این بزرگی ، یک کوزه سفالیست
باید که عشق ورزید ، باید که مهربان بود زیرا که زنده ماندن هر لحظه احتمالیست …
******
چیست در گردش جادویی چشمت که هنوز قلم فرشچیان دور خودش می چرخد
******
اندوه من این است، که در دفتر شعرم یک بیت به زیبایی چشم تو ندارم
“ملک الشعرا بهار”
******
سر زیبایی چشمان تو دعوا شده است بین ماه و من و یک عده اساتید هنر …
******
شعر درباره شکست عشقی
چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد من همانم که پسندید و پسندیده نشد
******
دیوانگی ام بالا زده مرا فقط “تو” تسکین می دهد
******
شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟ به جان میجویمت جانا، کجایی؟
همی پویم به سویت گرد عالم همی جویم تو را هر جا، کجایی؟
******
می روی و قلب من برای خداحافظی به احترامت خواهد ایستاد…
******
و تو گفتی دوستت دارم بقیه اش را نمی دانم! من سال هاست که با آن لالایی کوتاهت به خواب رفته ام …
******
من جمعه ترین حالت یک عاشقم! اما تو صبح ترین جمعه هر روز دلم باش
******
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست …
******
گیرم از چنگ جان به در ببری گیرم از تن فرار خواهی کرد
عقل من هم فدای چشمهایت با جنونم چکار خواهی کرد؟
******
آمار کشته های جنگ همیشه غلط بوده است ؛ هر گلوله دونفر را از پا درمیاورد سرباز و دختری که در میان قلبش بود …
******
شعر عاشقانه بوسه
حرف برای گفتن زیاد بود وقت کم “بوسیدمت ” …
******
هیچ چیز سر جایش نیست مثلاً تویى که الان زیر این باران باید کنارم باشى و نیستى… مثلاً منى که تا الان باید فراموشت می کردم و نکردم…
******
دل نخواهم جان نخواهم، آنِ من کو؟ آنِ من ….
“مولانا”
******
سهم من از تو دلتنگی بی پایانیست که روزها دیوانه ام می کند شب ها شاعر …
******
عشق همین است همین که یک ذره از تو می شود تمام من …
******
یک جور دوستت دارم که بودنت را با هیچ کس عوض نمی کنم!
******
تویی والاترین مهمان دنیایم که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
“سهراب سپهری”
******
شعر عاشقانه جدایی
نامه ات را هنوز میخوانم گفته بودی بهار میآیی … مینویسم قطار اما تو … با کدامین قطار میآیی ؟!
******
العفو نخوان! قبل از خدا باید کسی تو را ببخشد که بعد از تو سنگدل ترین موجود روی زمین شده است…
******
هرچه پل پشت سرم هست خرابش بنما! تا بفکرم نزند از ره تو برگردم…
“شهریار”
******
یا ز آه نیم شب، یا از دعا، یا از نگاه هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد
“ملک الشعرا بهار”
******
هرجا سخن از جلوه آن ماه پری بود کار من سودازده، دیوانه گری بود
“فرخی یزدی”
******
مهربان که می شوم تمام شهر می فهمند مرا بوسیدی… “من” به تمام آدمهای مهربان دنیا مشکوکم…!
******
خودمانیم، خدا هم شاعر بوده .. حاضرم قسم بخورم صبح ها که تو از زیر درختان راه می روی، خدا آن بالا، لای ابرها نشسته ، دستهاش را زیر چانه اش زده و تو را نگاه می کند و زیر لبش زمزمه می کند: «رقصی چنین میانه میدانم آرزوست..»
******
دلبران، دل می برند اما، تو جانم میبری…!
******
با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد ای من به فدای دل دیوانه پسندش…
“سیمین بهبهانی”
******
صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادم یا راه نمیدانی، یا نامه نمی خوانی!
******
صدا کن مرا
صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید
******
اگر تو نبودی این کوچه با کدام بهانه بیدار میشد و این شب با کدام قصه میخوابید؟
******
“تو را دوست دارم ” و این دوست داشتن حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته می کند …
“احمد شاملو”
******
خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد
“حافظ”
******
از خاک ، مرا برد و به افلاک رسانید این است که من معتقدم “عشق” زمینیست …
“فاضل نظری”
******
بمون ولی به خاطرِ غرور خستهام برو برو ولی به خاطرِ دل شکستهام بمون
به موندن تو عاشقم، به رفتن تو مبتلا شکسته ام ولی برو، بریدهام ولی بیا
چه گیج حرف میزنم، چه ساده درد میکشم اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم!
تو را نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم چه دیر عاشقت شدم، چه دیرتر شناختم…
“عبدالجبار کاکایی”
******
ترک ما کردی ولی با هرکه هستی یار باش!
“وحشی بافقی”
******
همسر عزیزم تنها نگاه کردن به چشمانت، لبخند به لب هایم می نشاند و آغوش گرمت مایه آرامش من است و با بوسه شیرینت در آسمان ها پرواز می کنم و با لمس تنت بر فراز ابرها سیر می کنم وقتی کنار تو هستم احساس می کنم هر لحظه عاشق می شوم، بارها و بارها
******
هنوز هم نمی توانم باور کنم که واقعا اتفاق افتاده باشد ما همدیگر را ملاقات کردیم و ناگهان تو بخش خاص و مهم زندگی ام شدی عزیزم عشق تو باعث شادی هر روز من است. دوستت دارم
******
زمانی که برای اولین بار دیدمت از دور همانند فرشته بودی وقتی نزدیک تر شدم قلبم بیشتر و بیشتر به تپش افتاد همان لحظه بود که فهمیدم بقیه عمرم را عاشق تو خواهم بود با لمس دستان تو همه زندگی ام دگرگون شد و اکنون، برای همیشه می خواهم کنارت باشم.
******
عشق من نسبت به تو مانند دریای مواج است عشقی عمیق و قدرتمند و جاودان که در برابر طوفان ها و بادها و باران ها همیشه زنده خواهد ماند قلب های ما سرشار از پاکی و عشق هستند و من با هر ضربان قلب بیشتر از قبل عاشقت می شوم
******
عاشقت هستم عاشق هر آنچه هستی عاشق هر آنچه انجام می دهی تو بانوی جذاب زندگی ام هستی فریبندگی و عشق تو زندگی ام را با ارزش کرده تو عشق من و بهترین دوستم هستی همسرم همیشه عاشقت هستم!
شعر عاشقانه کوتاه
ز کدام رَه رسیدی؟ زِ کدام در گذشتی؟ که ندیده دیده ناگه به درونِ دل فتادى؟
امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تورا از تو گفتم با دلم ، کوتاه آمد؛ گریه کرد . گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم چون سخت بود، در دلِ سنگش اثر نکرد!
پرواز مرغ جان نبود جز به کوی تو روزی که اتفاق پریدن در اوفتد
می تراود حسرت آغوش از آغوش ما زخم را نتوان دهان از شکوه بیداد بست
هر که در عاشقی قدم نزده است بر دل از خون دیده نم نزده است
او چه داند که چیست حالت عشق که بر او عشق، تیر غم نزده است
خاقانی
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید
ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید
مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی که میگفتم: علاج این دل بیمار میباید
بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را نمیبایست زنجیری، ولی این بار میباید
شیخ بهایی
شعر های زیبا و عاشقانه
دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن
تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی چون به هجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من
رابعه قزداری
تا در ره عشق آشنای تو شدم با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر مجنون زمانه از برای تو شدم
شعر نو عاشقانه
صبح چو حسن تو کرد روی به باغ آفتاب مشغله از ره براند، مشعلهدار تو شد
و ندایی که به من می گوید : ”گر چه شب تاریک است دل قوی دار ، سحر نزدیک است “ دل من در دل شب خواب پروانه شدن می بیند
بسوز ای دل که تا خامی نیاید بوی دل از تو کجا دیدی که بی آتش کسی را بوی عود آمد؟!
حالیا چشم دلم بر همه چیز، کند از روزن امید نگاه چه شکوهی ست در این کلبهٔ تنگ!، چه فروغی ست در این شام سیاه!
این سنگ خدایان که تبر می شکنند روزی که بیایی از کمر می شکنند بردار تبر را و بزن ابراهیم! بت های بزرگ زودتر می شکنند
من و تو و دو چشم سیاه تو از کهکشان دل من رد شدی من افتاده ام در سیاه چاله ها
اشعار عاشقانه حافظ
آسمان کِشتیِ ارباب هنر میشکند تکیه آن بِه که بر این بحر معلّق نکنیم
دیشب قلبم را در کاسه رویا گذاشتم بردم کنا پنجره ماه به من لبخند زد از پنجره آمد به دام من افتاد تمام اتاق، خیس شد از اشک شوق تنهایی ام را باد با خود برد!
زندگی سفر عشق است ارزش ما در این سفر به اندازه رنجی ست که می کشیم
سلام ای همسفر! سفر زندگی در مسیر افسون مهری ست که بر دل می نشیند
من و تو در کوچه های پیچ در پیچ سرنوشت با بیم و امید رویاناک در اندیشه …
شعر عاشقانه غمگین
عکس نوشته شعر های عاشقانه برای پروفایل
دیدم کوچه ی تنگیست که چراغش چشم است چشم ما گوش بود و عقل ما حرف سرکوچه و بازار
دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟ وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم تو از دل من هیچ خبردار نباشی
شعر غمگین عاشقانه
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم با اشکتمام کوچه را تر کردم وقتی که شکست بغض تنهایی من وابستگی ام را به تو باور کردم
دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟ من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟ ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟
درسکوت دادگاه سرنوشت عشق برما حکم سنگینی نوشت گفته شد دل داده ها از هم جدا وای بر این حکم و این قانون زشت
دیده از اشک و دل از داغ و لب از آه پُر است ؛ عشق در هر گذری رنگ دگر می ریزد..
عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست
شاید عشق بتونه باعث گذر زمان بشه ولی قطعا گذر زمان نمیتونه باعث ایجاد عشق بشه.
آن لحظه که ریزم چو فلک از مژه کوکب بیدار کسی نیست که گیرم به گواهی
تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب کاین مدح آفتاب نه تعظیم شان توست
گُلِ محمدیِ من، مپرس حالِ مرا به غم دچار چنانم، که غم دچارِ من است…
خانه بر دوشتر از ابر بهاران بودم لنگر درد تو، چون کوه گران کرد مرا
آری، آری، زندگی زیباست. زندگی آتشگَهی دیرنده پابرجاست. گر بیفروزیاش، رقص شعلهاش در هر کران پیداست. ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.
شعر عاشقانه زیبا
شباهت تو و من هر چه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل، تنهاییست
کاش چون برگ خزان رقص مرا نیمه شب ماه تماشا می کرد در دل باغچهٔ خانهٔ تو شور من وِلوِله برپا می کرد…
خرم آن عاشق، که بیند آشکار بامدادان طلعت نیکوی تو فرخ آن بیدل، که یابد هر سحر از گل گلزار عالم بوی تو
هرجا هوا مطابق میلت نشد برو . . . فرق تو با درخت همین پایِ رفتن است
در چشم پاک بین نبُوَد رسم امتیاز در آفتاب، سایه شاه و گدا یکی است..
حسرت رویت هلاکم کرد از بهر خدا روی بنما و دل درمانده ای را شاد کن
اشعار عاشقانه کوتاه
مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد
عاشق به خواب تن ندهد جز به خوابِ مرگ وآن هم بدین امید که بیند جمـال دوست…
آنکه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت به همه عالمش از من نتوانند خرید…
چقدر چون همگان، مثل دیگران باشم به جای عشق، به دنبال آب و نان باشم
اگر پرنده مرا آفریده اند چرا قفس بسازم و در بند آشیان باشم
از دست دیگران به کناری گریختم از دست خویشتن به کجا میتوان گریخت؟
بیدار نشستم که غمت را چو چراغی از شب بستانم به سحر بسپرم امشب
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
این غم، که مراست کوه قافست، نه غم این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل
رودکی
جهان بی عشق سامانی ندارد فلک بی میل دورانی ندارد
نه مردم شد کسی کز عشق پاکست که مردم عشق و باقی آب و خاکست
چراغ جمله عالم عقل و دینست تو عاشق شو که به ز آن جمله اینست
امیرخسرو دهلوی
هر شب به تو با عشق و طرب میگذرد بر من زغمت به تاب و تب میگذرد
تو خفته به استراحت و بی تو مرا تا صبح ندانی که چه شب میگذرد
هاتف اصفهانی
ای ابر چراست روز و شب چشم تو تر وی فاخته زار چند نالی به سحر
ای لاله چرا جامه دریدی در بر از یار جدایید چو مسعود مگر
مسعود سعد سلمان
شعر عاشقانه دلتنگی
گرچه دارد یازده فرزند غیر از او ولی هیچ یک ، یوسف برای حضرت یعقوب نیست
اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود فرو پریدن و درخاک بودنم، ننگ است
جان دلم امروز بیا بنشین لحظه ای رو در روی من چای عطردار میخواهم چای از من ، عطرش با تو …
شب همه شب بدون تو در به درم، نگاه کن عشق تو گشته هستیام چشم مرا به خواب کن
در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم
در پردهٔ رنگین تزویر با نغمهٔ نیرنگ تقدیر چون هفته ها و ماه ها و قرن ها پیش این آدمک های ملول بیگنه را هر جا به هر سازی که میخواهی برقصان
در طالع من نیست که نزدیک تو باشم میگویمت از دور دعا گر برسانند
به هم شبیه به هم مبتلا به هم محتاج چنان دو نیمهٔ سیبی که هردو نیم به هم…
به کام دل نرسیدیم و جان به حلق رسید…
کجایی ای رفیق نیمه راهم که من در چاه شبهای سیاهم نمی بخشد کسی جز غم پناهم نه تنها از تو نالم کز خدا هم
تو کسی که خنده اش طعم زمستان میدهد من همان که ابتدایش بوی پایان میدهد خوب میدانم که یک شب ، یک شب بی انتها عشق روی دستهای بی کسم جان میدهد
شعر های عشقولانه با حال
چقدر زمونه بی وفاست نمی دونم خدا کجاست یکی بیاد بهم بگه کجای کارم اشتباست ؟ گاهی می خوام داد بکشم اما صدام در نمیاد بگم آخه خدا چرا دنیا به آخر نمیاد ؟
میزنم کبریت بر تنهایی ام تا بسوزد ریشه بیتابی ام میروم تا هر چه غم پارو کنم خانه ام را باز هم جارو کنم
لحظه جدایی از تو ، لحظه اومدن غم بعد رفتنت عزیزم، جون میدم تو دست ماتم
بودنم را هیچ کس باور نداشت هیچکس کاری به کار من نداشت بنویسید بعد مرگم روی سنگ با خطوطی نرم زیبا و قشنگ آنکه خوابیده در این گور سرد بودنش را هیچ کس باور نکرد
شعر عاشقانه شاد
اشک رازیست لبخند رازیست عشق رازیست اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود
احمد شاملو
این چه عشقی است که در دل دارم من از این عشق چه حاصل دارم
میگریزی ز من و در طلبت باز هم کوشش باطل دارم
فروغ فرخزاد
اشعار عاشقانه مولانا
هر قفلی که میخواهد به درگاه خانهات باشد
عشق پیچکی است که دیوار نمیشناسد
چه فرقی میکند من عاشق تو باشم یا تو عاشق من؟!
چه فرقی میکند رنگین کمان از کدام سمت آسمان آغاز میشود؟!
دریاب مرا که طاقتم نیست انصاف بده که جای آن هست
من تماشای تو میکردم و غافل بودم کز تماشای تو خلقی به تماشای منند
در سراپای وجودش هیچ نقصانی نبود گر نبودی این همه نا مهربانی کردنش…
هرکسی از یار چیزی خواست هنگام وصال من به محض دیدن او خاطرش را خواستم
بحثِ ایمان دگر و جوهرِ ایمان، دگر است جامهپاکی دگر و پاکیِ دامان، دگر است…
داغ جانسوز من از خنده خونین پیداست ای بسا خنده که از گریه غم انگیزتر است
عزیز من چگونه پیدایت کنم وقتى به یاد نمى آورم چگونه گُمت کرده ام
چه زمستانِ بلاتکلیفی است نه آسمان میبارد و نه تو میایی چه فصلِ بی وصلی …
گفته بودی جای او می آید و آرام باش جاى او شاید،ولیکن مثل او محبوب نیست
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
اوضاع جهان بدتر از آن است که بالکل موضوع غزل فلسفه ی خال تو باشد…
نخفته ام ز خیالی که میپزد دل من خمار صد شبه دارم شراب خانه کجاست؟
تلخی اخلاق را اندام موزون حل نکرد استکانم شد کمر باریک و چایم تلخ ماند
درد و رنجوری مارا داروی غیر تو نیست
ای تو جالینوس جان و بوعلی سینای من
مولوی
با او چه خوب می شود از حال خویش گفت دریا که از اهالی این روزگار نیست
تو که رفتی همه ی مزرعه ها خشکیدند باغ من بعد تو صد جعبه زمستان داده
– چند سالته؟ + وقتی سرحالم ١٦سال، وقتی خسته ام ٢٥ سال – الآن چند سالته؟ + هزارسال..
مطلب ما بی دلان از چشم بستن خواب نیست در به روی آرزوی خام می بندیم ما
دلا چه دیده فروبستهای؟ سپیده دمید… سری برآر که خوش عالمیست عالمِ صبح
افسانه می سازند و باور می کنیم اما غم نامه ی ما را کسی باور نخواهد داشت
عالم نسیان تماشاخانهٔ یکتایی است «عکس» بود آن جلوه تا آیینهام در یاد بود
بی حوصلگی،دلیل بی صبری بود بالای سرم هوا فقط ابری بود
جوری که دلم خواست،نچرخید این چرخ حتی خود اختیار من جبری بود
سرم در دام و تن در قید و دل در بندِ مهرِ او مسلمانان در این حالت سفر کردن توان؟نتوان!
هیچ شب خالی ازاندیشهی زلف تو نی ام این تصور سبب خواب پریشان من است
شعر عاشقانه سهراب
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است:
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
شعر های عاشقانه سهراب سپهری
شاخه ها پژمرده است.
سنگ ها افسرده است.
رود مینالد.
جغد میخواند.
غم بیاویخته با رنگ غروب.
میتراود ز لبم قصه سرد:
دلم افسرده در این تنگ غروب.
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
سهراب سپهری
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون” است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است …
سهراب سپهری
ای از ازل بر آتشست ساکن سپند جان ما تسکین مجو تمکین مخواه از بیقراران بیش از این
تازان به جولانگه درا کز ناز بر اهل وفا توسن نتازند از جفا رعنا سواران بیش از این
هردم به بزم ای محتشم ساقی کشانت میکشد باشند در قید ورع پرهزگاران بیش از این
محتشم کاشانی
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد ..
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد
انچه را عقل به یک عمر به دست آورده است دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد
آه یک روز همین آه تو را می گیرد گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
100 شعر عاشقانه کوتاه و زیبا
از شما عزیزان دعوت میکنیم از ناب ترین اس ام اس و شعرهای عاشقانه به همراه متن و جملا عاشقانه غمگین و زیبا در این مطلب دیدن نمایید.
بر لب دریای حسرت خانه ای دارم قدیمی ازتمام دار دنیا ،عزیزی دارم صمیمی گاه و بیگاه یادی از ما میکند با مرامش شرمسارم میکند
اشعار کوتاه عاشقانه برای اس ام اس
من در انتظار بهترین پیام نیستم من در انتظار پیامی از بهترینم ، بهترینم . . .
شعر کوتاه عاشقانه
در خیالم در خوابم همه ی جا با اویم ، مجنونم در همه ی جا وی را می جویم خیلی وقت است که رفته ز پیشم ، نه ! او نرفته با خود چه می گویم . . .
متن کوتاه عاشقانه زیبا
دوستی میوه ی درختانی است که در روح غنی عشق کاشته میشود
و با مراقبت محبت آمیز و درک متقابل پرورش می بایند . . .
اس ام اس عاشقانه بصورت شعر
کاش میشد در آسمان ها پر کشید
چون عقابی ابرها را هم درید
پر کشید ودر حضورت جان سپرد
لحظه ی آخر دو چشمان تو دید
جملات عاشقانه زیبا
دیگر پیام هایت نمی رسند
سیم بانان را خبرکن !
شاید کاجی افتاده باشد . . .
شعر کوتاه عاشقانه
یه دارو تو دنیا هست که بیشتر آدمای مریض رو خوب میکنه نام دارو :“دوست دارم “ فقط میشود از داروخانه های محبت تهیه کرد !
اشعار کوتاه عاشقانه برای اس ام اس
عاشقانه هایم همه ی رابه زانو زده !
توبه عشق چه کسی ایستاده ای . . .
عاشق اسمم میشوم
وقتی
تو صدایم می کنی . . .
پیامک های عاشقانه زیبا
پشت دیوار کج فاصله ها پنهانیم / غربت دل رابه خدا میدانیم اگرچه دوریم ز هم با همه ی ی خاطره ها / به امید خبری تازه ز هم می مانیم . . .
شعرهای عاشقانه زیبا
آدم گاهی چه گرم میشود
به یک ” هستـــــــــــــــــــــم ” ؛
به یک ” نتــــــــــــــــــــــــرس ” ،
به یک ” نـــــــــــــــــــــــوازش ” !
به یک ” آغـــــــــــــــــــــــوش” …
اس ام اس های عاشقانه و احساسی زیبا
آدمی را دیدم با سایه ی خود درد و دل می کرد ! چه رنجی می کشد او وقتی هوا ابریست . . .
شعر عاشقانه غمگین
در غم عشق نبودیّ و محبت کردی
این هم از لطف شما بودو نمیدانستیم
من نکردم گله از عهد و وفاداری تو
عهد ما عهد جفا بودو نمیدانستیم
رنج بی عشقی و تنهایی و بی مهری یار
همه ی تقدیر خدا بودو نمیدانستیم . . .
متن های عاشقانه بهصورت شعر کوتاه
نمیدانم نهان از من،چه نیکی کرده ای با “دل”…؟ که چون غافل شوم از اون ، دوان سوی “تو”میآید!!!
متن های عاشقانه جدید
دلم یک کوچه میخواهد بی بن بست… و بارانی نم نم و یک خدا که کمی باهم راه برویم همین…
فراموش کردن یار
بهترین روز هایت رابه کسانی هدیه کن که بدترین روز ها در کنارت بودند وهیچ وقت راه رفتن رو بلد نشده باشن
شعر عاشقانه زیبا برای عشقم
شیرین ترین لبخند را برای لحظه دیدار نگهدار” زیباترین غزلم را برای شب شعر چشمت نگهداشته ام””
شعرهای کوتاه و زیبای عشق و عاشقی
میدونی … من عاشق بارون نبودم !!! از وقتی عاشقش شدم که وقتی با تو قدم میزدم معنای خیس شدنش رو فهمیدم…
شعرهای زیبا و عاشقانه
چایت را تلخ ننوش!!فقط یکبار نگاهم کن،تمام قندهای دلم را برایت آب میکنم…
اس ام اس زیبا برای ترک عشق
دوست داشتن یعنی : بیست نفر واست سالاد فصل سلطنتی درست میکنند… لب نمی زنی… ولی دووست داری تره ای رو بخوری که “اوون” هیچ وقت واست خرد نمیکنه!
اس ام اس عاشقانه
اگـــر تو را امـــتحان می گرفتند بدون شک من رتبه ی اول می شدم بس کــه تــکرار کردم نامـــــت را در مرور خاطرات
یــار هــی یــار، یـــار! این جا اگرچه گاه، گل به زمستانِ خسته … خــار میشود این جا اگرچه روز گاه چون شب تار میشود، اما بهــار میشود، مــن دیده ام که می گویم!
بهترین جای دنیاست آغوش چشمانت آن جا که دلم رؤیا بپا میکند در حصار لب هایت بهشتی به پهنای از بوسه تا عشق !
اگر نشانیاَم را بپُرسند، میگویم: تمامِ پیادهروهای جهان! اگر گُذرنامه بخواهند، چشمانِ تو را نشانشان می دهم ! میدانم که سفر کردن به دیارِ چشمانت، حقِ طبیعیِ تمامِ مَردُمِ دُنیاست !
اعتبار تو به حضورت نیست، دور هم که باشی باز دوست داشتنی ترین هستی… آیا بهشـــــــتی که میگویــند.. جایی بهتر از آغـــــــوشـ توستـــــ؟
آغوش تو تخفیف عمر من است دچارت که باشم …. هر شب سالی نوری است، میان کهکشان راه شیری بوسه هایت…
نه طبق ِ مُد دوستت دارم نه به حکم سنت! همه ی چیز بنا بر فطرت است “خوب ها” دوست داشتنی اند…
مریض که میشوی پرستار میشوم … میآیم و مینشینم کنار تخت دلتنگی ات موهایت را با دستانم نوازش میکنم میروم و قرص “ماه ” را برایت می آورم! تب که میکنی در حوض شب پاشویه ات میکنم حوضی که همان قرص در آن است و پتوی نم دار ابر را رویت میکشم دستانت را در دستم میگیرم و تا خود صبح برایت دعا میخوانم غصه نخور نازنین من تا خورشید سلامی دوباره کند خوب شده ای …
بعضى از حرفارو باید بزارى وقتى خوب دم کشید بزنى اینجورى خیلى بیشتر به طرفت مى چسبه! دوستت دارم . . !
خیالت آسان من جـز آغوش تو حتـے به دیوار هم تکیه نمے کنم!
جملات کوتاه عاشقی
گیسو به هم بریز و جهانى ز هم بپاش…
معشوقه بودن است و بریز و بپاش ها…!
حسین زحمتکش
بانوی من، با رفتنت دنیای من لبریز غم شد
ساده بگویم هفت روز هفته ام را #جمعه کردی…
ایلیا مرادی
شعرهای زیبا
مانند پاییز می مانی …
آدم نمیداند چه بپوشد ،
وقت دیدنت …
نمیدانم چرا، اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم…
فاضل نظری
زیباترین اس ام اس های عاشقانه
دوست دارم آن چنان ببوسمت که بگویی : دیوانه بعد محکم تر ببوسمت بگویی : روانی آنگاه آغوشت را تیمارستانی کنم برای تمامی جنونم …
متن های زیبا و عاشقانه به صورت شعر
در گذر زمان آرام آرام اما قرص و محکم
از بیابان های سنگلاخ با اندکی آب بر دوش خسته اما امیدوار
ثانیه ها و لحظه ها چون حلقه های زنجیر می گذرند از پی هم
ولی میدانستم و مطمعن بودم آن طرف این کوههای سخت و سرد
آن طرف این زخم های پر از درد دشتی پر از سرسبزی و گل خواهد بود
روزگارانی خوش و خرم …
پس نفس نفس زنان بی هیچ وقفه ای با دلی سرشار از امید قدم هایم را بر می دارم و می دانم زیرپایم سفت است و می دانم زیر پایم سفت است…
پرند زاهدی (زالزاده)، کارگردان و بازیگر تلویزیون و سینما، سال ۱۳۵۷ در شهر تهران متولد شد. وی فارغالتحصیل رشتهی نمایش از دانشگاه "آزاد" است. زاهدی همچنین یک دورهی دو ساله فیلمسازی را در کلن (آلمان) گذراندهاست. پرند زاهدی فعالیت هنری خود را از سال (۱۳۷۳) با مجموعهی تلویزیونی «یک سبد گل» آغاز کرد.
پرند زاهدی (زال زاده) بانوی سینماگر (بازیگر، نویسنده و کارگردان) اهل پایتخت، متولد ۲۳ تیرماه ۱۳۵۷ میباشد. زاهدی فعالیت هنری خود را به ساخت تلهفیلم و فیلمهای کوتاه کرده و به همین دلیل شاید کمتر نامی از وی به گوش مخاطبین سینما خورده باشد. او در زمینههای اجتماعی و سیاسی هم فعالیتهایی دارد و آنها را در صفحه شخصی اینستاگرام خود با مخاطبینش به اشتراک میگذارد.
فعالیت هنری زاهدی تحصیلات خود در رشته نمایش در دانشگاه آزاد را ناتمام گذاشت و برای گذراندن یک دوره دوساله فیلمسازی به شهر کلن آلمان رفت. او در سال ۱۳۷۳ برای اولین در مجموعه تلویزیونی «یک سبد گل» مقابل دوربین قرار گرفت. بعد از آن در مجموعه همچون «فرار»۱۳۷۴ و «باغچه مینو»۱۳۸۲ به ایفای نقش پرداخت. ۷۴ هم با بازی در «شیرین و فرهاد» با پر عرصه سینما گذاشت و کارش را با نقشآفرینی در آثاری همچون «پاکباخته»، «گارد ویژه»، «اسکادران عشق» ادامه داد. اما پرند زاهدی پس از مدتی به فیلمسازی روی آورد و سالهاست دیگر او را در مقام بازیگر ندیدهایم. او کارگردانی فیلمهای کوتاهی نظیر؛ «هستی» و «زیر خاکستر» و تلهفیلمهایی نظیر؛ «عروس زندان»، «آبی گاهی آسمان»، «آلونک» و ... را در کارنامه دارد. زاهدی چندی پیش از ساخت اولین فیلم سینماییاش «نشان از بینشانی» با موضوع رشادتهای زنان در دفاع مقدس خبر داد. البته او مدتی است برای اخذ پروانه ساخت آن به مشکل برخورده است.
«حال چرند و پرند» نام کتابی است نوشته پرند زاهدی که مهرماه ۱۳۹۶ در شهر کتاب تهران از آن رونمایی شد.
طلاق هومن منصوری همسر سابق خانم کارگردان، درزمینهٔ نوازندگی و آهنگسازی فعالیت دارد. حاصل ازدواج این دو هنرمند دختری است به نام آوا. پرند زاهدی سالهاست از همسرش جدا شده و چندی پیش با انتشار پستی در اینستاگرام طلاق خود را صراحتاً اعلام کرد: «این عکس رو فقط برای اون عده از دوستانی میذارم که حس کنجکاویشون، نه تنها خودشون، بلکه من و دخترمم آزار داده! از بدو ورودم به اینستاگرام، عدهای جانب جسارت رو گذرونده و همواره جویایِ احوالات شخصی ما در روابط خانوادگیمون بودند. پس برای آسودگیِ خاطِرِشون عرض میکنم که ما سه نفر سالهاست که دیگه یک خانواده نیستیم، اما همیشه و همواره پدر و مادرِ آوایِ جونمون هستیم و خواهیم بود. و البته بهترین دوست و همکار برای هم. قطعاً فیلمهای من بدون آهنگسازی هومن هیچوقت دیدنی نمیشد و نمیشه…. حالا اینبار من یک خواسته از شما دارم! برای حریم شخصیم احترام قائل شین…همین»
سیاسی-اجتماعی پرند زاهدی معمولاً دغدغههای سیاسی اجتماعی خود را با هوادارانش در فضای مجازی به اشتراک میگذارد. او با چندین موسسه خیریه نیز همکاری دارد. زاهدی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۴ از هنرمندان حامی دکتر حسن روحانی بود و در ستاد انتخاباتی نیز با مبلغان وی همکاری داشت.
حمایت از ابراهیم حاتمی کیا پرند زاهدی حمایت خود از ابراهیم حاتمی کیا را در پی حواشی به وجود آمده در سیوششمین جشنواره فیلم فجر اینگونه نشان داد: «مگر آثار همین ابراهیم حاتمی کیا که حالا به عنصر اصلی حاشیهها مبدل شده، کم برای این سینما عزت و اعتبار داشته؟! حمایت شده، قبول! حالا مگر بد ساخته؟! خراب کرده؟! خطا رفته؟! مگر در جایی جز سینمای ایران خرجش کرده؟! نکرده که…حالا هم دردی داشته و داد کرده! اصلاً گیریم که اشتباه کرده! ما چرا چشم نپوشیم؟! حداقل به حرمتِ خاطرات خوبی که خودمان با آثارش داریم، خرابش نکنیم، خردهای حرمت نگهداریم وبر این آتش ادواری، شعله افروز نباشیم که ویرانیاش با سوختن دیواره رنجورِ آبروی سینمای ایران حاصل میشود!»
بیوگرافی سانیا سالاری بازیگر نقش ارغوان در سریال دلدادگان
سانیا سالاری بازیگر ایرانی زاده 20 تیر سال 1366 می باشد. او در رشته تدوین تحصیل کرده است. این بازیگر کلاس های بازیگری را نزد مهتاب نصیرپور شروع کرده است و همچنین در کارگاه های هنری محمد رحمانیان هم شرکت کرده است.
نخستین تئاتر او مجسل ضربت زدن به کارگردانی محمد رحمانیان بود و به عقیده خودش این یک چالش بزرگ برا وی بوده است. او توانست در صحنه تئاتر با بزرگان نیز همبازی شود که برای او تجربه خوبی بود. در نقش قطام در تاتر بازی می کرد که توانست نظر منوچهر هادی را جلب کند و این شروعی بود برای حضور در تلویزیون.
اولین حضور در تلویزیون
منوچهر هادی کارگردان معروف ایرانی برای بازی در نقش ارغوان در سریال دلدادگان از سانیا سالاری دعوت کرد و بدین ترتیب سانیا نخستن حضورش را در تلویزیون تجربه کرد.
تایتانیک (به انگلیسی: Titanic) فیلمی حماسی-عاشقانه به نویسندگی و کارگردانی جیمز کامرون محصول سال ۱۹۹۷ کمپانیهای پارامونت پیکچرز و فاکس قرن بیستم است. ماجرای فیلم داستان غرق شدن تایتانیک، بزرگترین کشتی زمان خود در سال ۱۹۱۲ است. فیلمنامه تایتانیک آمیزهای از واقعیت و افسانه است. برخی شخصیتهای این فیلم در کشتی تایتانیک حضور نداشتهاند. همچنین برخی صحنههای به تصویر کشیده شده در فیلم نیز وجود خارجی ندارند.
این فیلم به همراه بن هور و ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه برنده ۱۱ جایزه اسکار است. از لحاظ فروش نیز این فیلم یک پدیده بود و در سال ۱۹۹۷ با ۱٫۸ میلیارد دلار فروش پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای جهان در زمان خود شد. در حال حاضر این فیلم بعد از فیلم آواتار، با فروش جهانی بالغ بر ۲ میلیارد دلار، دومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای جهان است.[۱]
داستان
یک جوینده گنج به نام «بروک سوت» که به دنبال الماس مشهوری به نام قلب اقیانوس در بقایای کشتی غرق شده تایتانیک است، صندوقچهای در کشتی پیدا میکند که در آن نقاشی از چهره زنی جوان با الماسی بر گردن به چشم میخورد. پس از نمایش نقاشی در یک برنامه تلویزیونی، خانم پیری به اسم «رز داوسن» ادعا میکند که همان زن نقاشی است. او را به محل غرق کشتی میبرند تا به جستجوگران کمک کند جای الماس را پیدا کنند، اما به جای این کار او داستان غرق شدن کشتی تایتانیک را برای همه آنگونه که خود از نزدیک دیدهاست، بازگو میکند.
رز داوسن ۱۷ ساله و ثروتمند تصمیم میگیرد با کشتی به آمریکا برود و در آنجا با «کال هاکلی» ازدواج کند. مادرش او را مجبور کرده تا به این ازدواج تن در دهد. آنها سوار کشتی تایتانیک میشوند و کشتی حرکت میکند. یک شب رز تصمیم میگیرد تا از بالای کشتی خودش را در آب بیندازد. اما مسافر فقیر و جوانی به اسم «جک داوسون» که کارش نقاشی است، او را نجات میدهد. «جک داوسون» همراه با دوستش بلیط تایتانیک را در بازی پوکر بردهاند. آنها به تدریج بیشتر با هم آشنا میشوند و این آشنایی منجر به عشقی عمیق بین آن دو میشود.
هاکلی و مادر رز میکوشند تا آنها را از هم جدا نگه دارند. خدمتکار هاکلی به دستور او گردنبند الماسی را که هاکلی به رز هدیه داده را در جیب جک میگذارند و افسران کشتی به جرم دزدی به او در طبقه پایین کشتی به لوله دستبند میزنند. کشتی به یک کوه یخ شناور برخورد کرده و شروع به غرق شدن میکند و همه خدمه و مسافرین کشتی در تلاشند تا راه نجاتی برای خود بیابند. ابتدا زنها و بچهها را در قایقها میگذارند و نجات میدهند. در این بین در طبقهٔ زیرین که جک در آنجا زندانی است رز تبر بزرگی برمیدارد و دستبند جک را میشکند و با هم به سمت بالا میروند. توماس اندروز به رز جلیقه نجات میدهد و افسران رز را به قایق میبرند اما او پیش جک برمیگردد. مادر رز با قایق نجات پیدا میکند و هاکلی هم کودکی را بغل میگیرد و به قایق میرود و نجات مییابد.
کشتی کمکم غرق میشود و تعداد زیادی از مسافران روی آب میمانند و یخ میزنند جک رز را بر روی قطعه چوبی میگذارد و از رز قول میگیرد که زنده بماند. قایقها دوباره برمی گردند تا کسانی را که زنده ماندهاند نجات دهند ولی فقط رز زنده بود و نجات یافت به این ترتیب جک برای زنده ماندن رز یخ میزند و میمیرد. پس از ۸۴ سال الماس دست رز است و آن را در دریا میاندازد. همان شب رز در تخت خواب خود میخوابد و خواب میبیند این بار تایتانیک میزبان جشن پیوند این دو دلدادهاست. آن هم با شکوه تمام و در میان کف زدن حضاری که هیچ رشک و کینه و ترسی از زمان حیات شان در تایتانیک با خود ندارند؛ گویی در آخر عشق پیروز است و قسمت همین بود که سرانجام این دو عاشق پس از مرگ به هم برسند و جاودانه شوند.
لئوناردو دیکاپریو (بالا، ۲۰۱۴), در نقش جک داوسون، و کیت وینسلت(pictured in 2011), در نقش رز دوویت بوکیتر.
لئوناردو دیکاپریو در نقش جک داوسون: کامرون در مورد این شخصیت میگوید که به کسی نیاز دارد که واقعاً احساس کند در کشتی تایتانیک است. نشاط و شادیش را نشان دهد؛ و انرژی و نشاطی که یک هنرمند جوان دارد را به تصویر بکشد. در داخل فیلم جک نقش کسی را که یک آدم فقیر اهل ویسکانسین را بازی میکند که به مناطق مختلفی از جهان مانند شهر پاریس سفر کردهاست. وی توانستهاست در قمار به همراه دوستش فابریتزیو دو بلیت در کلاس سوم کشتی برنده شود؛ و در ادامه میتواند نظر رز را هنگامی که وی میخواهد از عقب کشتی به درون آب بپرد به خود جلب کند؛ و با نجات ساختگی رز توسط وی این شانس را به او میدهد که یک شب را در بخش اشرافی کشتی سپری کند. برای اجرای این نقش افرادی چون متیو مککانهی، کریس اودانل، بیلی کروداپ و استیون درفداوطلب نقش بودند. اما کامرون احساس میکرد که این افراد برای این نقش مناسب نیستند، این نظر کامرون از آن جهت بود که وی بیشتر به دنبال فردی جوانتر میگشت، که حدود ۲۰ سال سن داشته باشد. دیکاپریو در آن زمان ۲۲ سال سن داشت و توسط مالی فین به کامرون معرفی شد. در ابتدا دیکاپریو از به تصویر کشیدن کاراکتر سرباز زد و اولین صحنه رمانتیک مربوط به جک را اجرا نکرد. کامرون میگوید: او یکبار آن را خواند. بعد شروع به غر زدن و طفره رفتن کرد؛ و گفت که نمیتوانم روش فوکوس کنم؛ ولی چند ثانیه بعد انگار چراغی جلویش روشن شد و به خوبی از پس سکانس برآمد. کامرون به شدت بر توانایی دی کاپریو برای اجرای این نقش معتقد بود.
کیت وینسلت در نقش رز دوویت بوکیتر/داوسون: کامرون در مورد وینسلت میگوید: «او چیزی بود که به دنبالش بودیم. جذابیت در چهره و چشمهایش. فقط میدانستم که مردم از راه دور میتوانند با او ارتباط برقرار کنند.» رز تنها ۱۷ سال سن دارد و اصالتاً اهل فیلادلفیاست، که مجبور است با یک مرد سی ساله با نام کال هاکلی ازدواج کند؛ بنابراین رز و مادرش روث میتوانند همچنان به زندگی مرفه خود ادامه دهند. زندگی که با مرگ پدر رز و بدهیها در آستانه نابودی بود. رز به همراه کال و مادرش به کشتی میایند و در قسمت درجه یک کشتی ساکن میشوند؛ و در آنجاست که با جک دیدار میکند. وینسلت در مورد شخصیتش میگوید: او چیزهای زیادی میخواهد. قلب و دل صاف و لطیفی دارد و دوست دارد در جهان به اکتشاف و گشت و گذار بپردازد. افرادی چون گوئینت پالترو، کلر دینز، گابریلا آنوار نیز این نقش بهشان پیشنهاد داده شده بود. در این اوضاع و احوال وینسلت ۲۲ ساله مبارزه سرسختانهای برای گرفتن این نقش میکرد. وی هر روز نوشتهها و نامههای برای کامرون از انگلیس میفرستاد. زمانی که کامرون وی را به همراه دیکاپریو برای ستاره شدن به هالیوود دعوت کرد توصیف خود را از شخصیت رز یک آدری هیپورن گونه معرفی میکرد. کامرون ابتدا از بازی وینسلت برای این نقش راضی نبود اما در زمان تست صحنه، وینسلت توانست کامرون را تحت تأثیر قرار دهد. وینسلت در مورد کامرون میگوید: «اون واقعاً حرفه آیه. حتی اگه منو انتخاب نمیکرد من اونو انتخاب میکردم.»
بیلی زین در نقش کال هاکلی: کال نامزد سی ساله رز است. او متکبر و مغرور است؛ و همچنین وارث کارخانه فولادسازی در پیسبورگ است. او در برابر رابطه جک و رز از خود حسادت و بیرحمی نشان میدهد. او در سال ۱۹۲۹ به دلیل ورشکستگی در سقوط مالی وال استریت خودکشی میکند. ابتدا این نقش به متیو مککانهی پیشنهاد شده بود.
فرانسیس فیشر در نقش روث دوویت بوکیتر: مادر بیوه رز؛ که باعث ایجاد و استمرار رابطه بین رز و کال هاکلی شد. دلیلش برای این کار باقیماندن در سطح مرفه جامعه (بااستفاده از پولهای کال) بود. اون دخترش را دوست داشت، اما اعتقاد داشت که موقعیت اجتماعی مهمتر از روابط فرعیست. او جک را تحقیر میکرد، حتی زمانی که وی زندگی دخترش را نجات داد از این کارش دست برنداشت!
گلوریا استوارت در نقش کهنسالی رز: کامرون در مورد این شخصیت میگوید: «برای اینکه بتوانیم حال و گذشته را با هم ببینیم، تصمیم گرفتم که یک بازمانده را به تصویر بکشم که حدود ۱۰۰ سال سن دارد. از طریق اون میتوانستیم به تاریخ دسترسی داشته باشیم.» با پیدا شدن یک نقاشی برهنه از رز در یک گاو صندوق، وی اطلاعاتی در مورد الماس «قلب اقیانوس» میدهد. او شروع به تعریف داستان خود در زمان غرق شدن کشتی تایتانیک میکند. اولین بار پس از غرق شدن کشتی نامی از جک میبرد. در ۸۷ سالگی استوارت باید برای نقشی آماده میشد که از خودش پیرتر بود.
بیل پاکستون در نقش بروک لاوت: وی یک جوینده گنج است که به دنبال الماس «قلب اقیانوس» در خرابههای تایتانیک میگردد. وی هزینه و وقت خود را در این زمینه میگذارد اما بدون نتیجه میماند. وی در آخر فیلم و بعد از شنیدن داستان رز به این نتیجه میرسد که در سه سال اکتشافش در مورد کشتی نتوانسته بود تایتانیک را درک کند.
سوزی آمیس در نقش لیزی کالورت: دختر بزرگ رز؛ که وی را در کشتی اکتشافی همراهی میکند و با بروک لاوت آشنا میشود.
دنی نوچی در نقش فابریتزیو دی روسی: بهترین دوست جک. وی ایتالیایست. او کسی است که در بازی پوکر به همراه جک برنده بلیت تایتانیک میشود. فابریتزیو نمیتواند سوار کشتیهای نجات شود و دراواخر غرق شدن تایتانیک در حالی که به سمت قایقهای نجات شنا میکرد، دیگ بخار متصل به دودکش از جا کنده شد و بروی او و چندی از مسافران دیگر افتاد و کشته شد.
دیوید وارنر در نقش اسپیسر لاوجوی: محافظ و خدمتگزار کال، که رز را میپاید و به جریان نجات رز توسط جک مشکوک است. در ادامه و پس از متهم کردن جک به دزدی از کال هاکلی، وی نقش زندانبان وی را ایفا میکند و در حالی که کشتی غرق میشود وی را در اعماق آن رها میکند. اون نیز همراه با کشتی غرق میشود.
همهٔ داستان عاشقی جک و رز واقعی بودند ولی برخی از شخصیتها دروغ بوده و وجود خارجی نداشتهاند.
شخصیتهای حقیقی
برنارد هیل در نقش ناخدا ادوارد جان اسمیت: اولین سفر تایتانیک را قرار بود اسمیت (ناخدای باسابقه)، که آخرین سفرش قبل از بازنشستگی اش محسوب میشد رهبری کند. تصمیم وی بر غرق شدن کشتی تایتانیک تأثیرگذار بود. وی در هنگام غرق شدن به رسم ناخدایان در کابین کشتی ماند. البته برخی به این مسئله شک دارند و میگویند وی بعد از غرق شدن کشتی در آب یخ زد. اما چیزی که معلوم است وی هرگز نجات نیافت.
ویکتور گاربر در نقش توماس اندروز: وی سازنده کشتی است. اندروز به عنوان یک مرد مهربان و دلنشین به تصویر کشیده شدهاست، که موفقیت بزرگ خود را کوچک میشمارد. وی در هنگام غرق شدن کشتی بقیه را متقاعد میکند که صفت غرق ناشدنی تایتانیک، یک نتیجهگیری ریاضی است؛ و تایتانیک به راحتی غرق میشود. وی بعد از آن به استفاده حداکثری از ظرفیت قایقهای نجات تأکید میورزد. در آخر نیز در قسمت درجه یک کشتی و در کنار ساعتی ایستادهاست و بخاطر اینکه نتوانست کشتی محکم و ایمنی بسازد افسوس میخورد، و همراه با کشتی غرق میشود.
مارگارت براون واقعی (در سمت راست) به همراه کاپیتان آرتور هنری روستون درمراسمی که جایزهای برای کمکهایش به مسافران تایتانیک به مالی اهدا شد.
کتی بیتس در نقش مارگارت (مالی) براون: براون از دیدگاه سایر زنان اشرافی کشتی، از جمله روث به عنوان زنی «جلف» یا تازه به دوران رسیده قلمداد میشود، که این مورد بیشتر به خاطر ثروت بادآورده و بیش از اندازه وی که تازه به آن دست یافتهاست، به وی اطلاق میشود. وی رفتار دوستانهای با جک دارد، و کتی را که برای پسرش خریده بود را برای مهمانی شام به وی میدهد. اگرچه براون یک شخصیت واقعی در تایتانیک بود، اما کامرون قصد نداشت که زندگی واقعی وی را به تصویر بکشد. مالی براون توسط تاریخ نویسان با نام مالی براون غرق نشدنی نام گذاری شد. برای اینکه وی با کمک سایر زنان، سعی در بازگرداندن یکی از قایقهای نجات برای نجات افراد یخ زده نمود. در فیلم کامرون نیز قسمتی از این رویداد به تصویر کشیده شد.
جاناتان هاید در نقش جوزپ بروس ایزمی: وی مدیرعامل شرکت وایت استار است. ایزمی یک آدم پولدار نادان که در قسمت درجه یک کشتی ساکن است به تصویر کشیده شدهاست. او از موقعیت خود در سمت مدیرعاملی شرکت وایت استار سوءاستفاده میکند تا ناخدا اسمیت را راضی کند که با سرعت بیشتر و همچنین از مسیر کوتاهتری تا نیویورک را طی کند. تا در زمان کمتری به نیویورک برسند تا بتوانند توجه مطبوعات را به تایتانیک جلب کنند. در حالی که با توجه به خطرناک بودن مسیر میانبر احتمال فاجعه زیاد بود. پس از برخورد کشتی و زمانی که وی متوجه میشود کشتی غرق ناشدنی وجود ندارد با یک قایق نجات از مسئولیتش درقبال کشتی فرار میکند.
یوان استوارت در نقش افسر یکم ویلیام مرداک: وی کسی است که در شب برخورد کشتی با کوه یخ ناخدای موقت کشتی بود. وی کمکهای زیادی برای به آب انداختن کشتیهای نجات کرد. کال به عنوان رشوه به وی مقدار پولی داد تا وی را در یکی از قایقهای نجات جای دهد. کمی بعد از آن وی پول را در صورت کال پرت کرد و به وی گفت که پول اینجا به هیچ دردی نمیخورد. درآخر وی در زمانی که کشتیهای نجات کمی مانده بودند و برای سوار شدن بر آنها آشوب برپا شده بود. مرداک، تامی رایان (یکی از دوستان جک) را به تصادف به قتل رساند؛ و به خاطر احساس گناه، بعد از آن حادثه خودکشی کرد. زمانی که استیو برادر زاده واقعی مرداک فیلم را دید به خاطر آسیب رساندن به شهرت قهرمانانه وی دست به اعتراض زد. چندماه بعد از این جریان، فاکس نیسون رئیس آن دوره کمپانی فاکس قرن بیستم به دل بیته، اسکاتلند (محل زندگی مرداک) رفت. وی در آنجا رسماً عذر خواهی کرد و ۵۰۰۰ پوند به دبیرستان دل بیته کمک مالی کرد. کامرون نیز در زمان انتشار نسخه دیویدی این مجموعه عذرخواهی خود را اعلام داشت. اما این را نیز گفت که مرداک به خاطر قانون «زنان و بچهها اول سوار قایقها شوند» اقدام به شلیک گلوله کرد.
مارک لیندسی چپمن در نقش افسر ارشد هنری تینگل وایلد: افسر ارشد کشتی. وی بخاطر اینکه کال یک بچه به بغل داشت، وی را به کشتیهای نجات راه داد. بعد از غرق شدن کشتی وی با صدای سوت خود سعی در جلب و بازگرداندن قایقهای نجات را دارد. بعد از آنکه وی به خاطر یخزدگی میمیرد، رز از سوت وی برای جلب توجه افسر پنجک لویی میکند؛ که اینکار نیز باعث نجات رز میشود.
جاناتان فیلیپس در نقش افسر دوم چارلز لایتولر: وی کسی است که سعی در توجیه ناخدا اسمیت به خاطر دیر دیده شدن کوه یخ را دارد. بعد از آن با استفاده از تفنگ سعی در فرمانبر کردن مسافران را دارد. وی توانست از حادثه جان به در برد.
یوان گریفید در نقش افسر پنجم هارولد گادفری لووی: تنها نفر از افسران کشتی که با یکی از کشتیهای نجات و بعد از غرق شدن کامل کشتی برای نجات بازماندگان احتمالی به محل حادثه بازگشت؛ که رز نیز توسط وی نجات یافت.
پیش تولید
ایدهپردازی و نوشتن فیلمنامه
کامرون مجذوب نحوه و حالت غرق شدن کشتی شد، و از دیدگاه او آراماس تایتانیک کوه اورست غرق شدنها بود. او تقریباً این نکته را زمانی در زندگی واقعی اش متوجه شده بود که احساس کرد میتواند یک سفر زیرآبی داشته باشد. اما او همچنان میگوید یک بی قراری ذهنی را در زمان حضورش در کالج و زمانی که قصد داشته از علم به هنر مهاجرت کند، را تجربه کردهاست؛ و زمانی کهآیمکس شاتهایی را از کشتی غرق شده درست کرد، او تصمیم اولیه اش را گرفت و به دنبال سرمایهگذار هالیوودی را گشت تا هزینه سفردریایی او را بپردازد. کامرون میگوید: «این برای این نبود که من میخواستم یک فیلم بسازم، بلکه میخواستم تا کنار کشتی غرق شده بروم.»
کامرون یک فیلمنامه اولیه برای فیلم تایتانیک نوشت و به دیدار مدیران کمپانی فاکس قرن بیستم رفت. کامرون در این مورد میگوید: «آنها خوششان آمد و گفتند:باشه، یه فیلم حماسی عاشقانه سه ساعته؟ مطمئنی فقط همینه؟ شباهتی به فیلم نابودگر نداره؟ صحنههای هیجان آور، شلیک گلوله یا تصادف ماشین؟ من گفتم: نه، نه. این هیچ شباهتی به اون نداره.» مدیران کمپانی فاکس در مورد ایده این فیلم و موفقیت تجاری اش شک داشتند، و تنها به خاطر رابطه طولانی و اعتمادشان به کامرون، به وی چراغ سبز نشان دادند.
کامرون کمپانی فاکس را متقاعد کرد تا به وی اجازه دهند، تا فیلم را بر اساس تجربیات واقعی، مشاهده کشتی غرق شده و با استفاده از چندین غواص انجام دهد، کاری که دو سال به طول انجامید. کامرون میگوید:"با این کار زمینه فکری ام جزئیات بیشتری را شامل میشد، پس گفتم: ببنید، ما تمام این کار رو برای جستجو و پیدا کردن الماس انجام میدیم. پس برویم تصویر از کشتی بگیریم؛ و ما میتونیم این تصویربرداری رو با استفاده از مدلهای حرفهای، عکس کنترل حرکت، و گرافیک رایانهای یا روشهای دیگری بگیریم. آهنگ تایتانیک
مدل کشتی
بازسازی کامل آراماس تایتانیک، کامرون و تیمش تلاش کردند تا با نقشهای که توسط سازنده کشتی عرضه شد، کشتی را با جزئیات دقیق بسازند.[۲]
هارلند اند ولف که سازندگان کشتی تایتانیک بودند آرشیوهای محرمانه خود را گشودند، و نقشههای کشتی اصلی را که از بین رفته تلقی میشد، عرضه کردند. برای طراحی فضای داخل کشتی، طراح صحنه مشهور، پیتر لامونت و تیمی برای طراحی آثار آن دوران را انتخاب کردند تا با دقت تمام کشتی را باز از ابتدا بسازند. کمپانی فاکس نیز چهل هکتار از سواحل در جنوب مکزیک را خرید و درآنجا یک استودیوی اختصاصی برای این فیلم ساخت که کار آن در تاریخ ۳۱ می ۱۹۹۶ تمام شد. یک مخزن افقی که نزدیک به هفده میلیون گالن آب در آن جای میگرفت برای داشتن نمای ۲۷۰ درجهای اقیانوس برای ساخت دوباره کشتی و فیلمبرداری فیلم نیز ساخته شد. یک مدل کامل از کشتی ساخته شد، اما لامونت قسمتهایی از عرشه و چند جای دیگر کشتی را برای جایگیری بهتر در مخزن حذف نمود. این نقاط قرار شد با مدل دیجیتالی جایگزین شوند. قایقهای نجات و دودکشها به اندازه ده درصد کوچکتر شدند. بر روی عرشه اصلی و عرشه A با دقت کار شده بود، اما سایر قسمتهای کشتی تنها ورقهای فولادی بودند. قطعاتی نیز برای زمانی که سکانسهایی که کشتی در آنها غرق میشود و تکانهای بزرگی میخورد تعبیه شده بود. برجی به ارتفاع ۱۶۲ فوت (۴۹ متر) و جرثقیل برجی بلندی به ارتفاع ۶۰۰ فوت (۱۸۰ متر)، ریلهایی برای جابه جایی دوربین، چراغها و ابزار حرفهای تصویربرداری نیز تعبیه شده بودند.[۳]
اتاقهای داخل کشتی نیز، تماماً براساس کشتی اصلی و تصاویر و نقشههای باقیمانده ساخته شدند. راه پله اصلی کشتی که بنایی بسیار زیبا و لوکس بود و با استفاده از چوب طبیعی و بهترین مواد ساخته شده بود، در سکانسهای پایانی غرق شد. سایر وسیلهها نیز شامل اتاقها، فرشها، طراحیها، دکورها، صندلیها، رنگها و حتی لباس کارکنان کشتی نیز، کاملاً مطابق با طراحیهای اصلی کمپانی وایت استار بود. کامرون حتی دو تاریخدان تایتانیک را نیز استخدام کرد تا از جزئیات کامل کشتی برای استفاده در فیلم بهره ببرد.
جایزهها
تایتانیک یازده جایزه اسکار برد.
برنده اسکار بهترین فیلم
برنده اسکار فیلمبرداری برای راسل کارپنتر
برنده اسکار کارگردانی هنری برای پیتر لامونت و مایکل فورد
برنده اسکار طراحی لباس برای دبورا لین اسکات
برنده اسکار کارگردانی برای جیمز کامرون
برنده اسکار تدوین تصاویر و صدا برای تام بلفورت و کریستوفر بویز
برنده اسکار جلوههای ویژه
برنده اسکار تدوین
برنده اسکار موسیقی متن برای جیمز هورنر
برنده اسکار ترانه فیلم برای جیمز هورنر (سازنده) و ویل جنینگ (سراینده) برای ترانهای با اجرای سلن دیون
برنده اسکار صدابرداری
نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن برای کیت وینسلت
نامزد اسکار بازیگر نقش مکمل زن برای گلوریا استوارت
ملکه کی (به کرهای: 기황후) و (به انگلیسی: Empress Ki) یک سریال شبه تاریخی محصول شبکه MBC کره جنوبی است که از تاریخ ۲۸ اکتبر ۲۰۱۳ تا ۲۹ آوریل ۲۰۱۴ دوشنبه و سه شنبه ساعت ۲۱:۵۵ دقیقه به وقت محلی پخش میشد.همچنین این سریال برای اولین بار در خرداد ماه سال ۹۷ از شبکه جم دراما به نمایش درآمد.
داستان این سریال توسط جانگ یونگ چول (Jang Yeong Chul) نویسنده معروف کرهای نوشته شده است.
در ابتدا کار نام اصلی سریال Hwatu (به انگلیسی: Battle of Flowers) بوده سپس برای جلوگیری از گمراهی بیننده نامش تغییر پیدا کرده است. سریال ملکه کی
داستان سریال حول زندگی کی سونگ نیانگ (ملکه کی) که یک زن اهل گوریو هست میگذرد. این سریال وقایع تاریخی و زندگی وی را از کودکی و سختیها تا ازدواج با امپراتور طغون تیمور از سلسله یوآن چین به تصویر میکشد.
کی سونگ نیانگ اولین عشقش را با پادشاه گوریو، وانگ یو تجربه میکند سپس جهت گرفتن انتقام وارد قصر و سیستم حکومتیسلسله یوآن میگردد ، او در ابتدای ازدواج با طغون تیمور به او میلی نشان نمی دهد لاکن در انتها عاشق حقیقی او می گردد و صاحب فرزندی به نام آیوشیریدارا می شوند و در نهایت تمامی رقیبانش را مغلوب کرده و فاتح امپراطوری یوآن چین میگردد.
پیشینه تاریخی
امپراتریس گی (یا کی) متولد سال ۱۳۱۵ تا ۱۳۷۰ میلادی میباشد. او در سلسله مغولی یو آن چین با نام اولجی خاتون (Öljei Khutugh) و (به چینی: 奇 皇后) شناخته میشود. او صیغه سلطنتی Toghun Temür (امپراتور هویزونگ) و مادر Biligtü Khan (آیوشیریدارا) نیز هست.
اولجی خاتون یک نام مغولی بود که توسط دربار سلسله یوآن به او عطا شد. او در خاندان Gi Ja-o (به کرهای: 奇子敖) در منطقه Haengju که جزو خاک امپراطوری گوریو در کره به حساب میآمد متولد شد. او یک برادر به نام Gi Cheol نیز داشت.
اولجی خاتون ابتدا صیغه امپراتور هویزونگ بود اما وقتی پسرش آیوشیریدارا (Ayurshiridara) متولد شد او توانست جایگاهش را در دربار محکم کند. پس از برکنار شدن ملکه Tanashiri در سال ۱۳۴۰ {{نیازمند منبع}} امپراتور هویزونگ سعی کرد اولجی خاتون را به مقام ملکه منصوب کند. سرانجام پسرش آیوشیریدارا در سال ۱۳۵۳ به ولیعهدی رسید.
در سال ۱۳۵۶ پادشاه گوریو Gongmin (گنگ مین شاه گوریو) در طی یک کودتا خاندان کی را قتلعام نمود. اولجی خاتون نیز ارتشی به فرماندهی Tash Temür مهیا ساخت و به سوی گوریو فرستاد. اما این ارتش در نزدیکی رودخانه پالو شکست سنگینی از ارتش گوریو متحمل شد.
در سال ۱۳۶۴ دربار سلسله یوآن درگیر منازعات داخلی بر سر ولیعهدی آیوشیرادارا شد. سرانجام رهبر شورشیان بالاد تیمور (Bolud Temür) موفق شد پایتخت را اشغال کند. در طی این نزاع ولیعهد فرار کرد اما اولجی خاتون به دست شورشیان اسیر شد.
با مرگ بالاد تیمور شورشیان چینی در سال ۱۳۶۸ از رود زرد گذشتند و پایتخت را اشغال کردند. با نابودی سلسله یو آن در تاریخ ۱۳۶۸ اولجی خاتون به مناطق شمالی یینگچان (Yingchang) فرار کرد و در همانجا ناپدید شد. مورخین سالهای مرگش را بین ۱۳۶۹–۱۳۷۰ تخمین زدهاند.
نقشها
ها جی وان در نقش کی سونگ نیانک (در آینده ملکه کی)
هیونگ سونگ مین در نقش کودکیهای کی سونگ نیانگ
جو جین مو در نقش وانگ یو (ولیعهد و پادشاه گوریو)
جی چانگ ووک در نقش امپراتور سلسله یوآن هویزونگ (تقون خان)
گوشت چرخکرده و پیاز رنده شده ( با دنده ریز) را با کمی نمک و فلفل و ادویه مخلوط ورز داده و یک تخم مرغ به آن اضافه میکنیم و خوب دوباره ورز می دهیم.
مواد لازم کباب تابه ای گوشت چرخکرده 600 الی 700 گرم پیاز دو عدد متوسط تخم مرغ یکعدد نمک و فلفل و کمی روغن و کره گوجه فرنگی
طرز تهیه کباب تابه ای گوشت چرخکرده و پیاز رنده شده ( با دنده ریز) را با کمی نمک و فلفل و ادویه مخلوط ورز داده و یک تخم مرغ به آن اضافه میکنیم و خوب دوباره ورز می دهیم. پیاز کباب وقتی زیاد باشد کباب نرم تر و لطیف تر خواهد بود ولی کمی شل خواد بود که تخم مرغ به آن انسجام خواد داد و از وارفتن آن جلوگیری خواهد کرد
کف یک ماهیتابه با ضخامت یکسان گوشت را پهن می کنیم . کمی روغن به اندازه دو قاشق روی آن می ریزیم و کمی آب ( حدود 3 قاشق ) اضافه میکنیم و روی شعله ملایم میذاریم . به محض گرم شدن ماهیتابه با یک کارد یا با لبه قاشق چوبی برش میدیم تا کباب ها از ابتدا حالت بگیره و ضمنا حرارت به تمام قسمت ها از جمله وسط گوشت برسه . درب اون را میذاریم و با حرارت ملایم اجازه میدیم ،بپزه . حدود نیم ساعت کافیه . بعد حرارت را زیاد میکنیم و اجازه میدیم آب حاصل تموم بشه و کباب به روغن بیافته و یکطرف کباب سرخ شود . بعد طرف دیگر را با حرارت ملایم سرخ میکنیم .
نکات گوجه فرنگی رو هم به همون ترتیب با کمی کره و روغن میذارین نرم بشه . ار فلفل سبز هم میشه استفاده کرد .
کباب تابه ای جزو انواع کباب میباشد زمان آماده سازی مواد اولیه و مایحتاج آن حدودا 15 دقیقه و زمان پخت و انتظار آن در حدود 30 دقیقه میباشد . کباب تابه ای را می توانید در وعده نهار - شام - سرو کنید . توجه نمایید مقدار مواد اولیه و دستور تهیه برای 4 نفر مناسب میباشد .
سریال حوالی پاییز به کارگردانی حسین نمازی مهمان خانه های علاقه مندان به فیلم و سریال می شود. رویا تیموریان، ارشا اقدسی، حسین مهری و لیلا اوتادی بازیگران این سریال هستن د و تم سریال حال و هوایی عاشقانه دارد.
نام قبلی سریال حوالی پاییز، بازگشت بود که به کاگردانی حسین نمازی و تهیه کنندی سعید پروینی به زودی از شبکه سوم سیما پخش می شود.
داستان سریال حوالی پاییز
این سریل یک ملودرام عاشقانه است به نویسندگ حسین نمازی و بر اساس طرحی از معصومه بیات است که در 22 قسمت روایت می شود و پس از سریال دلدلدگان از شبکه سوم سیما پخش می شود.