من به او تعرض نکردم! خودش تقاضای رابطه نامشروع داد| اخبار حوادث روز
زن جوانی که به اتهام تجاوز جنسی از راننده مسافرکش شکایت کرده بود، بعد از دستگیری مرد جوان ودر روز دادگاه با اظهارات عجیب راننده رو به رو شد. راننده گفت: عمل من تعرض نبوده و او پیشنهاد رابطه نامشروع را داد و خواست از من اخاذی کند.
وی نه تنها اتهام اذیت زن را رد کرد، بلکه مدعی شد زن جوان به او پیشنهاد برقراری رابطه داده بود. به گزارش پارس ناز، اسفند ماه دو سال قبل زنی با همراه مردی موتورسوار به کلانتری مراجعه کرد.وی مدعی شد از سوی مردی اذیت و اذیت شده است.
این زن گفت: مرد راننده من را بعنوان مسافر سوار کرد و به راه افتاد. من چند جایی کار داشتم و با خودم فکر کردم که ماشین رابهصورت دربستی کرایه کنم که در راه یکدفعه متوجه شدم مرد راننده تغییر مسیر داد و بعد هم من را مورد آزارواذیت قرار داد.
من چندباری سعی کردم فرار کنم اما نتوانستم او حتی پول و کارت بانکی من را گرفت و هرچه پول نقد داشتم هم از من گرفت تا اینکه در فرصت مناسب از ماشین پیاده شدم و از مردم تقاضای کمک کردم که یک موتورسوار کمکم کرد و بعد هم من رابه کلانتری رساند.
این درحالی بود که مرد موتورسوار هم اظهارات زن جوان را تأیید کرد و گفت: من دیدم زنی فریاد می زند و کمک می خواهد مردم دور ماشین پرایدی جمع شده بودند و میخواستند به زن کمک کنند.اما مرد راننده با گفتن اینکه دعوا خانوادگی است،
دخالت نکنید سعی داشت زن رابه داخل ماشین بیندازد. زن فریاد میزد دروغ میگوید من این مرد را نمیشناسم و من هم برای اینکه به موضوع مشکوک بودم، مقاومت کردم و با ترفندی مرد را بیرون کشیدم و زن را نجات دادم و با خودم به کلانتری آوردم. با ردیابیهای انجامشده مأموران متوجه شدند مرد راننده دریک پمپبنزین از کارت بانکی زن جوان استفاده کرده است.
با بهدستآمدن این سرنخ مأموران ماشین مرد جوان را شناسایی و وی را بازداشت کردند. متهم در بازجوییها ابتدا مدعی شد که زن جوان فقط مسافر او بوده و گفتههای زن درست نیست، اما وقتی برای رسیدگی به پروندهاش به دادگاه کیفری عدد یک شعبه چهار آورده شد، ادعای عجیبی را مطرح کرد.
در ابتدای جلسه رسیدگی زن جوان که در دادگاه حاضر شده بود، یک بار دیگر گفتههایش را تکرار کرد و مدعی شد مرد راننده وی را مورد اذیت قرار داده است و خواستار مجازات این مرد شد.او جزئیات را توضیح داد و گفت: من روز سختی داشتم و باید ماشینی رابه صورت دربستی میگرفتم تا کارهایم را انجام دهم.
روز حادثه ابتدا به صورت مسافر عادی سوار ماشین شدم بعد پیشنهاد دادم دربستی من رابه چند جا برساند. او قبول کرد ولی در راه من را مورد اذیت قرار داد و متوجه شدم اصلا قصدش از مسافرکشی همین بوده که من را مورد اذیت قرار دهد. متهم نیز گفت:
زن جوان را بعنوان مسافر سوار کردم. او در راه با من درددل کرد و عکس بچههایش را نشان داد و گفت که میـــخواهد از شوهرش جدا شود. زن جوان به من گفت کسیکه می خواهد از او جدا شود، شوهر سومش است و زندگی بسیار بدی را دراین چند سال تجربه کرده است حتی برایم توضیح داد برای کارهای طلاق باید به محضر و دفترخانه و چند جای دیگر برود و کارهایی انجام دهد.
کارت بانکیاش رابه من داد تا خرید کنم چند جایی ایستادم تا آب و خوراکی بخرم و پمپبنزین هم رفتم که بنزین بزنم و پولش را این زن حساب کرد. او زن درستی نیست یک بار هم به من پیشنهاد داد که با او رابطه داشته باشم.
این زن جوان بود که قصد داشت از من سوءاستفاده کند و میگفت که حال خوبی ندارد. بعد هم برای اینکه از من اخاذی کند وقتی که برای خرید جایی توقف کرده بودم، از ماشین پیاده شد و فریاد زد تا مردم را دور خودش جمع و خواست که از من اخاذی کند.
وقتی من تن به خواسته او ندادم، چنین رفتاری کرد و حالا هم از من شکایت کرده است درحالیکه متهم اصلی خود اوست. این زن وقتی که دید با من به جایی نمیرسد با فریادهایش سعی کرد یک موتورسوار را متوقف کند و از او کمک بگیرد. من سعی کردم به مرد جوان بگویم این زن دروغ میگوید، اما توجه نکرد. این زن برای من پاپوش درست کرده است و من حرفهایش را قبول ندارم.
زن جوان گفتههای متهم را قبول نکرد و وی را دروغگو خواند و گفت که این مرد پولهایم را دزدید و من را مورد اذیت قرار داد و من خواهان اشد مجازات برای او هستم. با پایان گفتههای متهم، هیئت قضات وارد شور شدند و تصمیم گرفتند زن جوان را برای معاینه بیشتر و اعلام نظر دکتر قانونی به سازمان دکتری قانونی معرفی کنند. بعد از اعلام نظر متخصصان، قضات درباره این پرونده تصمیمگیری خواهند کرد.
و در خبر بعد: انتقام عجیب خانم دکتر روانشناس از خواستگارش که پشیمان شد
چندی پیش خانم روانشناسی به پلیس رفت و از خواستگارخود و خانوادهاش شکایت کرد. او گفت: مدتی قبل در اینستاگرام با صفحه فروش لباسهای خارجی مواجه شدم. در حقیقت صاحب صفحه که دخترجوانی بهنام فتانه بود مزون لباس داشت و از ترکیه و چین جنس وارد می کرد.
از لباسها خوشم آمد و شروع به چت در اینستاگرام کردم. مدتی از این آشنایی گذشت و رابطه ما صمیمیتر میشد. زمانی که فتانه متوجه شد من روان شناس هستم ودر کلینیکی مشغول به کارم از من خواست با دختر خواهرش که کمی مشکل روحی داشت صحبت کنم.
دکتر روان شناس
شهناز ادامه داد: همین موضوع باعث شد تا رابطه من و فتانه بیشتر شود و درنهایت او به من پیشنهاد داد تا با برادرش ازدواج کنم. از آنجایی که بنظر میرسید خانواده خوبی باشند به پیشنهادش پاسخ مثبت دادم. بالاخره چند روز قبل فتانه و برادرش همراه خانواده به خواستگاری من آمدند. برای آنها شربت آوردم ودر این هنگام فتانه از من خواست برایش آب بیاورم تا داروهایش را بخورد.
سرقت با آبمیوه مسموم
دکتر روانشناس ادامه داد: من برای آوردن لیوان آب به آشپزخانه رفتم و بعد از چند لحظه برگشتم. وقتی شربتی راکه برای خودم آورده بودم خوردم از هوش رفتم. به هوش که آمدم خودم را دست و پا بسته داخل اتاق پذیرایی یافتم بعد متوجه شدم ۷۰ میلیون تومان پول و چک ۵۰ میلیون تومانی و چند کارت عابر بانکم را از داخل گاوصندوق سرقت کرده بودند. به زحمت دست و پایم را باز کردم و به سرایدارمان زنگ زدم و از او کمک خواستم.
انتقامگیری به خاطر پاسخ منفی
با شکایت دکتر روان شناس تحقیقات آغاز شد. در بررسیهای صورت گرفته فتانه و برادرش شناسایی و از آنها تحقیقات صورت گرفت. فتانه که منکر سرقت بود، گفت: با شهناز در اینستاگرام آشنا شدم و به نظرم دختر خوبی میآمد. بهمین دلیل بعد از مدتی به او پیشنهاد ازدواج با برادرم را دادم. وقتی موضوع رابا برادرم در بین گذاشتم او استقبال کرد و به خواستگاری شهناز رفتیم.
»»» همچنین بخوانید : فیلم رابطه جنسی معلم زن
ماجرای انتقام دکتر روان شناس از خواستگار
پاسخ شهناز به این خواستگاری مثبت بود اما مدتی بعد از این خواستگاری برادرم به سراغم آمد و واقعیتهایی را برملا کرد. شهناز گفته بود هم سن و سال برادرم است اما او ۴۷ سال داشت. یعنی خیلی از برادرم بزرگتر بود از طرفی گفته بود که وضع مالی خوبی دارند اما برادرم متوجه شده بود که خانهای که به خواستگاری رفته بودیم خانه یکی از دوستان شهناز است.
فتانه ادامه داد: او دختر شهرستانی بود که بعد از پیدا کردن کار در تهران به خانه دوستش نقل مکان کرده بودو وضع مالی خانم روان شناس خیلی متوسط بود. نه به خاطر پول بلکه به خاطر دروغهایی که گفته بود برادرم از ازدواج با او صرف نظر کرد. بعد ازآن نیز کلاً با شهناز قطع رابطه کردم و هیچ خبری ندارم تا اینکه امروز پلیس به سراغم آمد. نه من و نه برادرم هیچ دزدیای مرتکب نشدهایم و سناریوی دروغین را خودش طراحی کرده است.
باتوجه به اظهارات فتانه و برادرش بار دیگر تحقیقات از شهناز صورت گرفت و اینبار خانم روانشناس واقعیت را برملا کرد. او گفت: باید از فتانه و برادرش انتقام می گرفتم. زمانی که برادرش از ازدواج با من منصرف شد کینه وی را به دل گرفتم. می خواستم با این شکایت وی را مجبور به ازدواج کنم. با اعترافات این زن پرونده برای تحقیقات بیشتر در اختیار پلیس قرار گرفت.
و در خبر بعد نیز: تو چند بار به خواهرم لبخند زدی! و به او نظر داری
جوان 24 ساله در حالیکه بیان می کرد، چهار سال از دوران نامزدی ام می گذرد اما به خاطر بدبینی و سوءظن های همسرم هنوز نتوانسته ایم زندگی مشترک خودرا آغاز کنیم به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت:
چهار سال قبل در رشته مهندسی عمران پذیرفته شدم، آرزوهای زیادی را در سر می پروراندم چرا که همواره در دوران تحصیل دانش آموز موفقی بودم. می خواستم دراین رشته به مهندسی متبحر تبدیل شوم و ادامه تحصیل بدهم.
باوجود این هیچ گاه به ازدواج فکر نمیکردم در واقع قصد داشتم بعد از اتمام تحصیلات و پایان خدمت سربازی، ابتدا شغل مناسبی پیدا کنم و بعد عاقلانه برای ازدواجم تصمیم بگیرم. اما فقط به خاطر یک لجبازی احمقانه سرنوشتم به گونه ای دیگر رقم خورد. پسر جوان آهی کشید و ادامه داد: من و پدرم اختلاف سلیقه زیادی با یک دیگر داشتیم و بر سر موضوعات بی اهمیت به مشاجره لفظی می پرداختیم.
آن روز هم جدل بین ما به خاطر ثبت نام برادر کوچک ام آغاز شد. پدرم معتقد بود برادرم باید در مدرسه نزدیک منزلمان تحصیل کند اما من به خاطر محیط نامناسب محله مخالفت میکردم بهمین دلیل بعد از یک مشاجره طولانی از خانه بیرون زدم و به پارک ملت مشهد رفتم تا کمی آرام بگیرم. دراین هنگام بود که دختر نقاش توجهم رابه خودش جلب کرد و نیرویی درونی مرا به سوی آن دختر کشاند.
او منظره زیبایی را نقاشی کرده بود. نفهمیدم عاشق «روشنک» شدم یا به هنر او عشق ورزیدم. خلاصه آشنایی من و روشنک به ارتباط تلفنی کشید و من وی را سنگ صبور خودم یافتم. در مدتی کوتاه، عشقی آتشین در وجودم زبانه کشید تا اینکه ماجرای عشقم رابا خانواده ام در بین گذاشتم اما به محض اینکه پدرم ساز مخالف کوک کرد، من هم علم لجبازی را برافراشتم تا به هر طریق ممکن با روشنک ازدواج کنم.
خلاصه در مجلس خواستگاری قرار بر این شد که من در زمان نامزدی درس و خدمت سربازی را به اتمام برسانم و بعد ازآن زندگی مشترکمان را آغاز کنیم. هنوز چند روز از برگزاری مراسم عقدکنان نگذشته بود که احساس کردم رفتار همسرم با من تغییر کرده است. علت راکه جویا شدم گریه کنان گفت: تو چند بار به خواهرم لبخند زدی! و به او نظر داری! مات و مبهوت فقط نگاهش کردم و از شدت ناراحتی از خانه آنها بیرون آمدم.
اما این آخرین سوءظن او نبود و مدام تصور می کرد من قصد خیانت به وی را دارم. بارها با گوشی دوستانش تماس می گرفت تا مرا امتحان کند. آشنایی خیابانی ما موجب این بدبینی شده بود، به طوریکه کار به درگیری خانواده ها کشید. به ناچار تحصیلات دانشگاهی را رها کردم و بعد از اتمام سربازی در فروشگاه یکی از دوستانم مشغول کار شدم ولی همسرم هنوز مخفیانه با مخاطبان تلفن همراهم تماس میگیرد تا از وفاداری من مطمئن شود.
ودر حادثه بعد: ماجرای یک جنایت خوفناک در مهرآباد؛ همسرکشی با اره
حوالی ساعت ۱۸:۴۵ دیروز دخترجوانی با مرکز فوریت های پلیسی ۱۱۰ تماس گرفته و اعلام کرد که از مادرش اطلاعی ندارد و درحالی که باید در خانه باشد، کسی در خانه را باز نمیکند که بلافاصله ماموران کلانتری ۱۱۹ مهرآباد در محل واقع در خیابان دانشگاه هوایی شمالی حاضر شده و بررسی های خودرا دراین زمینه آغاز کردند. با حضور ماموران کلانتری در محل، دختری که با ۱۱۰ تماس گرفته بود به آنان گفت:
مادرم همیشه این ساعات در خانه است و اگر بخواهد جایی برود حتماً اطلاع میدهد، حدود یک ساعت و نیم پیش با مادرم تماس گرفتم اما تلفن را جواب نداد، با پدرم تماس گرفتم و او هم ابراز بی اطلاعی کرد و گفت که دنبال مادرم بگردم، با دوست و آشنا هم تماس گرفتم اما کسی از او خبر ندارد و به خانه هم که آمدم کسی در را باز نمیکند، اما در خانه از داخل قفل است.
در ادامه ماموران با اخذ مجوزهای لازم اقدام به بازکردن دراین خانه که در طبقه همکف یک ساختمان دو طبقه قرار داشت کرده ودر حالیکه در خانه از داخل با یک روسری هم بسته شده بود ، ماموران وارد خانه شده و مشاهده کردند که پدر ۷۲ ساله خانواده در خانه است.
قتل فجیع همسر با اره
ماموران بلافاصله اقدام به جستوجو در منزل کردند که در حمام ساختمان با پیکر زنی ۵۵ ساله که مادر خانواده بود روبه رو شدند، پیکر این زن در حالیکه روی گردنش آثار بریدگی وجود داشت و مچ دست چپش هم با اره بریده شده بود در کف حمام افتاده و بررسی های بعدی نیز نشان داد که نقاطی ازبدن مقتول با آب جوش سوزانده شده است. به محض رویت این صحنه موضوع به بازپرس ویژه قتل اطلاع داده شد.
هم زمان پیرمرد ۷۲ ساله نیز تحت بازجویی قرار گرفت که این فرد در اعترافات خود به قتل همسرش اقرار کرد. سرهنگ حسن نورآبادی، رییس کلانتری ۱۱۹ مهرآباد با تایید این خبر به ایسنا گفت: شواهد اولیه حاکی ازآن است که اختلافات خانوادگی علت وقوع این جنایت بوده و این مرد پس از درگیری با همسرش در اتاق خواب وی را به حمام کشانده و به قتل رسانده است.
و اما: مزاحمت های زن همسایه کار دستش داد
زن جوان که از مزاحمتهای وقت و بیوقت زن همسایه به تنگ آمده بود نقشه قتل وی را طراحی کرد. شامگاه پنجشنبه 14 تیر مرد میانسالی با پلیس تماس گرفت و از ناپدید شدن همسرش خبر داد. با گزارش این ماجرا بلافاصله مأموران پلیس استان همدان وارد عمل شدند و با حضور در یکی از روستاهای توابع بخش قهاوند به تحقیق دراین رابطه پرداختند.
کارآگاهان در اولین گام به تحقیق از فرزندان زن 55 ساله به نام فرزانه پرداختند. آنها در تحقیقات گفتند: مادرمان حدود ساعت 6 بعد از ظهر از خانه خارج شد و به ما گفت به خانه همسایهمان به نام شهناز میرود. ساعتی از رفتن مادرمان گذشته بود که پدربزرگم به خانه آمد و سراغ مادرم را گرفت. به او گفتیم که خانه شهناز است و از آنجایی که مدت طولانی بود که مادرم به آنجا رفته بود پدربزرگم از ما خواست بهدنبال مادرم برویم.
اما زمانی که به خانه شهناز رفتیم و سراغ مادرم را گرفتیم او گفت مادرم آنجا نیست. چند بار دیگر هم به خانهاش سر زدیم ولی فایده نداشت. من مطمئنم که مادرم به خانه او رفته است، اگر میخواست جای دیگری برود به ما می گفت.با توجه به اظهارات فرزندان زن میانسال، کارآگاهان پلیس همدان به سراغ شهناز رفتند. مأموران که با تناقضگوییهای او رو به رو بودند، با هماهنگیهای قضایی وارد خانه این زن 35 ساله شدند.
در یکی از اتاقها پیکر زن همسایه را در حالی پیدا کردند که با ضربه چاقو به قتل رسیده بود.زن جوان که چارهای جز اعتراف نداشت، گفت: فرزانه مدام به خانه ما میآمد و از من وسایل خانهام را قرض می گرفت و دیگر پس نمیداد. از دست کارهایش خسته شده بودم و نمیدانستم چکار کنم. چند بار به او تذکر دادم اما فایدهای نداشت تا اینکه چندوقت قبل فرزانه به خانه ما آمد و النگوی طلای مرا دزدید.
من که متوجه این ماجرا شدم از او خواستم النگویم را برگرداند، اما او هر بار بهانه میآورد. نمیدانستم چکار کنم اگر شوهرم از این ماجرا با خبر می شد برای من مشکل پیش میآمد. سر همین موضوعات بود که با هم درگیر شدیم و وی را به قتل رساندم. تصمیم داشتم هوا که تاریک شد، پیکر را از خانه خارج کنم که موفق نشدم.رئیس پلیس آگاهی استان همدان گفت:
در تحقیقات صورت گرفته چهار نفر دیگر نیز بازداشت شدهاند اما در ادامه بررسیها دو نفر از آنان آزاد شدند. این زن پس از به قتل رساندن زن همسایه، موضوع رابه برادر شوهرش اطلاع داده و شواهد گویای این بود که آنها منتظر تاریک شدن هوا برای جابهجایی پیکر بودند.سرهنگ رضا زارعی ادامه داد: تحقیقات برای یافتن انگیزه واقعی این جنایت ادامه دارد.
ودر آخر هم: سرقتهای مسلحانه مأموران قلابی
اعضای یک باند که سهشنبه شبها سناریوی آدم ربایی و سرقت مسلحانه از محمولههای بین راهی را اجرا میکردند با ردیابیهای کارآگاهان پلیس آگاهی به دام افتادند. اواخر فروردین مرد جوانی در تماس با پلیس از سرقت شبانه سوپرمارکتی در جنوب پایتخت خبر داد. اوگفت: شاگرد مغازه سوپرمارکت هستم. لحظاتی قبل مرد میانسالی به مغازه آمد و مقداری جنس برداشت اما بجای پول اجناس ناگهان اسلحهای بطرف من گرفت.
تمام پولهای داخل دخل و گوشی تلفن همراهم رابه سرقت برد و سوار موتورسیکلتی شد و به همراه مرد میانسال دیگری فرار کرد. بهدنبال اعلام سرقت مسلحانه از سوپرمارکت، به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت، کارآگاهان اداره یکم پایتخت وارد عمل شده و تحقیقات برای شناسایی دو مرد مسلح آغاز شد.
در حالیکه رسیدگی به این پرونده ادامه داشت، کارآگاهان اداره یکم پلیس آگاهی با پرونده یک سرقت مسلحانه و آدم ربایی مواجه شدند. شاکی که مدعی شد سه مرد مسلح در جاده قم به تهران محمولهاش رابه سرقت برده و خودش را نیز برای چند ساعتی ربوده بودند در تحقیقات گفت: با وانتم از قم لوازم خانگی بار زدم و راهی تهران شدم. در بزرگراه خلیج فارس، نرسیده به واوان سه مرد میانسال که تابلوی ایست در دست داشتند از من خواسته شد کنار بزرگراه توقف کنم.
آنها خودشان را مأمور مبارزه با مواد مخدر معرفی کرده و با نشان دادن حکمی مدعی شدند که بار وانتم را باید نظارت کنند. پس از لحظاتی یکی از آنها سوار وانتم شد و دو نفر دیگر با تهدید اسلحه مرا سوار خودروی زانتیای خود کردند. راننده به راه افتاد و بعد از طی مسافتی جلوی اداره آگاهی ایستادند. یکی از آنها با تلفن همراه صحبت کرد و بعد گفت باید مرا به مرکز دیگری تحویل دهند. دوباره به راه افتادند و درنهایت در میدان زینبیه بزرگراه یاسینی خودروی زانتیا ایستاد.
آنها مرا از ماشین پیاده کردند و خودروی وانتم را نیز در حالیکه بارهایش را دزدیده بودند چند متر جلوتر رها کرده بودند.در بررسیهای صورت گرفته و با توجه به چهره نگاریهایی که توسط شاگرد مغازه و راننده وانت نیسان صورت گرفت، این احتمال مطرح شد که هردو سرقت توسط اعضای یک باند صورت گرفته است.
سرنخی برای دستگیری
اما این پایان سرقتهای اعضای این باند نبود ودر ادامه 4 آدم ربایی و سرقت مسلحانه از رانندههای وانت بار در مسیر قم به تهران به پلیس گزارش شد. در ادامه یکی از شاکیها سرنخ اصلی رابه دست تیم تحقیق داد. او گفت: با اینکه هوا تاریک بودو بخوبی نمیتوانستم ببینم اما موفق شدم تعدادی از عدد پلاک خودروی زانتیا مأموران قلابی را بردارم. مأموران با کمک عددها ودر کنار هم قرار دادن آنها درنهایت موفق به شناسایی صاحب اتومبیل شدند.
دستگیری مأموران قلابی
بررسیها نشان میداد که صاحب خودروی زانتیا مرد 60 سالهای است. پساز دستگیری در تحقیقات صورت گرفته از صاحب خودروی زانتیا او منکر سرقتهای مسلحانه شد. اما در بررسیهای صورت گرفته مشخص شد که او دو پسر دارد. زمانی که تصویر پسرها به شاکیها نشان داده شد، آنها یکی از پسران صاحب زانتیا رابهعنوان یکی از مأموران قلابی شناسایی کردند.
بدینترتیب اولین عضو این باند بهنام بهروز بازداشت شد. با دستگیری اولین عضو این باند دو هم دست دیگر او نیز شناسایی و برای تحقیقات به دادسرای ویژه سرقت منتقل شدند. متهمان زمانی که در مقابل بازپرس ایرد موسی قرار گرفتند به سرقتهای مسلحانه خود اعتراف کردند.
گفتوگو با متهمان
سه مرد میانسال، دوست و همکاربودند آنها مدعی شدند سهشنبه شبها که از محل کارشان به تهران بر میگشتند سناریوی سرقتها را اجرا میکردند. چه شد که تصمیم به سرقت گرفتید؟ما هر سه در یکی از شهرستانهای اطراف تهران کار میکنیم و سهشنبهها به تهران برمی گردیم. اولین بار در بزرگراه قم به تهران در حال برگشت بودیم که یک راننده را شناسایی کردیم.
محموله خوبی داشت و تنها بود بهمین دلیل به فکر سرقت از او افتادیم. اولین سرقت راکه انجام دادیم و موفق هم شدیم تصمیم به سرقتهای دیگر گرفتیم. سوژهها را چطور شناسایی میکردید؟ما در بزرگراه درکنار خودروهایی که پلاک شهرستان داشتند حرکت می کردیم. با دیدن چهره راننده که معلوم بود شهرستانی است و همچنین بار ماشین تصمیم به سرقت می گرفتیم.
چه محمولههایی را سرقت میکردید؟
فقط لوازم خانگی.
سرقتها را چطور انجام میدادید؟
خودمان را مأمور مبارزه با مواد مخدر یا قاچاق معرفی میکردیم و پس از سرقت محموله، صاحبان اتومبیل را در محلی خلوت و دور افتاده رها میکردیم. برای اینکه رانندههای اتومبیل به ما اعتماد کنند آنها را تا نزدیکی اداره آگاهی میبردیم تا مطمئن شوند که ما پلیس هستیم و با سر و صدا از دیگران کمک نخواهند.
با لباس نظامی اینکار را انجام میدادید؟
نه، ولی هم حکم جعلی داشتیم و هم تمام وسایل مانند شوکر، گاز و….
محمولهها را چکار میکردید؟
آنها رابه پارکینگ خانه یکی از همدستانم میبردیم و بعد هم بارها چون نو و آکبند بودند به بازار میبردیم و میفروختیم.
چه مقدار از اینکار گیرت آمد؟
70 میلیون برای سه نفرمان.
محمولهای بود که سرقت نکنید؟
بله. ما فقط لوازم خانگی را سرقت میکردیم. یک ماشین از جنوب به تهران میآمد که جلوی آنرا گرفتیم. راننده برادر عروس خانم بودو جهیزیه وی را به تهران میآورد. کلی التماس کرد و ما که دیدیم راست میگوید دلمان برایش سوخت، اجازه دادیم برود.